آهسته و کند شدن. متأخر گشتن. ابطاء. (ترجمان القرآن جرجانی). استبطاء. (تاج المصادر بیهقی). التیاء. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بطاءه. بطوء. تبطیه. تعبیم. رخن. ریث: تباطؤ، درنگی شدن در رفتن. عتم، درنگی شدن تاریکی شب. (تاج المصادر بیهقی) ، صبر کردن. ثبات ورزیدن: بدو گفت چون تیره شد روزگار درنگی شدن پس نیاید بکار. فردوسی. ، مهمل و بیکاره شدن. غیرثابت قدم گشتن: که این باره را نیست پایاب اوی درنگی شود شیر زاشتاب اوی. فردوسی
آهسته و کند شدن. متأخر گشتن. ابطاء. (ترجمان القرآن جرجانی). استبطاء. (تاج المصادر بیهقی). التیاء. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بطاءه. بطوء. تبطیه. تعبیم. رخن. رَیْث: تباطؤ، درنگی شدن در رفتن. عَتم، درنگی شدن تاریکی شب. (تاج المصادر بیهقی) ، صبر کردن. ثبات ورزیدن: بدو گفت چون تیره شد روزگار درنگی شدن پس نیاید بکار. فردوسی. ، مهمل و بیکاره شدن. غیرثابت قدم گشتن: که این باره را نیست پایاب اوی درنگی شود شیر زاشتاب اوی. فردوسی
دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 42هزارگزی جنوب غربی کوهدشت و 42هزارگزی غرب راه خرم آباد به کوهدشت. در جلگه واقع است و آب و هوای معتدل دارد و دارای 120 تن سکنۀ شیعه است که از طایفۀ بازوند امرائی و چادرنشین هستند. آب آن از چاه تأمین می شود و محصول آن غلات و لبنیات و پشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی است و زنان به قالی بافی اشتغال دارند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 42هزارگزی جنوب غربی کوهدشت و 42هزارگزی غرب راه خرم آباد به کوهدشت. در جلگه واقع است و آب و هوای معتدل دارد و دارای 120 تن سکنۀ شیعه است که از طایفۀ بازوند امرائی و چادرنشین هستند. آب آن از چاه تأمین می شود و محصول آن غلات و لبنیات و پشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی است و زنان به قالی بافی اشتغال دارند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
غمناک شدن. غم و اندوه داشتن. رجوع به غمگین گشتن شود: در دژ ببستند و غمگین شدند پر از غم دل و دیده خونین شدند. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 401). تو از مرگ من هیچ غمگین مشو که اندر جهان این سخن نیست نو. فردوسی
غمناک شدن. غم و اندوه داشتن. رجوع به غمگین گشتن شود: در دژ ببستند و غمگین شدند پر از غم دل و دیده خونین شدند. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 401). تو از مرگ من هیچ غمگین مشو که اندر جهان این سخن نیست نو. فردوسی